-
نام
شنبه 10 فروردین 1387 09:51
سلام بابائی من و مامانت از روزهای اول زندگیمون گاهی اوقات راجع به وجود نازنین تو و اسمی که قرار بود برات بذاریم با هم صحبت می کردیم . مامانت از همون اول اسم دختر رو انتخاب کرده بود که آذین بود اما در مورد پسر به نتیجه نرسیده بود .اما با حضور تو و تفالی که به قرآن زده بود نام عیسی یا یحیی را در نظر گرفته بود اما به...
-
اولین مهمانی
چهارشنبه 7 فروردین 1387 08:08
سلام بابائی دیشب اولین مهمانی تو خونه جدید گرفتیم دیروز مامانی خیلی اذیت شد خیلی جابجا می شدی . دیشب هم از خواب بیدارش کردی مراقب خودت باش عزیزم می دونم که خیلی سخته اما با تلاش و صبر همه کارها درست می شه
-
سال نوت مبارک
دوشنبه 5 فروردین 1387 07:57
سلام بابائی رسیدن بهار مبارکت باشد ان شاءالله سال خوبی برای ما و توی عزیز باشه بابائی هنوز داریم خونخ رو ردیف می کنیم فکر کنم امروز و فردا کارها تموم بشه
-
دختر و پسر نداره
دوشنبه 27 اسفند 1386 12:02
کی میگه بین دو تا نی ، یکیشون شکر نداره نه عزیزم برا بابا دختر و پسر نداره دخترا سیب گلابند ، مثل برفند ، مثل آبند برف جاده گل و خاکه ، آب چشمه اما پاکه دخترا شاخه نباتند ، چشمه ی آب حیاتند اجر حافظ که میگن شمس حقه ، شاخه نباته چشمه ی آب حیات تو کوچه نیست ، تو ظلماته ظلمات طرح یه پرده ست مثل پرچین ، مثل نرده ست آب که...
-
اظهار وجود
یکشنبه 26 اسفند 1386 11:29
این روزا کم کم دارم به این نتیجه میرسم که مامانی داره تپل مپل میشه... خوب خوبه ... می بینم که داری خودی نشون میدی و اعلام وجود می کنی البته از قبل علائمی از خودت نشون می دادی اما حالا دیگه راحتتر میشه وجودتو به چشم دید. قربونت بره بابا . مامان دیشب می گفت که خیلی از دست ما شاکی هستی و خسته شدی از این همه کاری که سرت...
-
نهایت مقاومت
شنبه 25 اسفند 1386 12:14
شاید بتوانید با کودک بالغی مخالفت کنید، اما چگونه می توانید با کودکی خردسال که بازوان کوچکش را به سوی شما دراز کرده تا او را بغل کنید، مخالفت نمایید؟ ماریا فون تراپ، نویسنده اتریشی(1905-1987)
-
نظر سنجی
شنبه 25 اسفند 1386 12:13
به راستی کیست که از تکان خوردن گهواره بیش تر لذت می برد، من یا کودک؟ نانسی تایر، نویسنده آمریکایی(۱۹۴۳). نظر شما در این مورد چیه؟
-
سلام بابایی
شنبه 25 اسفند 1386 11:40
عزیزم سلام دم صبح خواب تو دیدم حدود ۲ سالگیت داشتیم با مامان تو راه می رفتیم که شروع کردین به گریه کردن و بعد اسم گردنیتو که تو خونه جا گذاشته بودیم صدا کردی. ما هم به هوشت افتخار کردیم همیون موقع ساعت زنگ زدو بیدار شدیم تو خواب که پسر بودی منتظرت هستیم . راستی بابائی دیروز اثاث آوردیم و داریم برای آماده کردن اتاقت...
-
داستان پروانه و ارتباط با من و منتظر
یکشنبه 5 اسفند 1386 18:33
مرد ی پیله ا ی پیدا کرد که درونش پروانه کوچکی در حال رشد و نمو بود. روز ی پیله شکاف برداشت و سوراخ کوچکی در آن پدید آمد. مرد با اشتیاق فراوان ساعت ها نشست و به تقلا و تلاش ناموفق پروانه چشم دوخت که با تمام نیرو می کوشید از سوراخ بیرون بیاید ، ولی نمی توانست. بعد ، مرد احساس کرد که پروانه از شکافتن پیله نا امید شده و...
-
به نام یکتا هستی بخش
شنبه 4 اسفند 1386 14:16
آغاز در ابتدای شروع این دست نوشته ها به نام خدا به روح پر فتوح حضرت رسول اکرم (ص) درود می فرستن و از منجی عالم بشریت درخواست یاری می نمایم. تصمیم دارم در این صفحه یادداشتهای در مورد پاره تنم و نعمتی که خدا داره برام محیاش می کنه بنویسم .امیدوارم که خدا این قدرت را در من ایجاد کند تا بتونم حرفایی که به ذهنم می رسه تو...