شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

منجی خانه

بله باید به اطلاع دوستان این وبلاگ بگم که دیشب عیسی خان ما یک بار دیگه به پدر و مادر خودش برکت وجودشو رو نشون داد .اما اصل ماجرا

دیشب که نه اما ساعت ۴ صبح امروز کامیونی که  داشت برای ساختمان همسایه مصالح ساختمانی می آورد با سیم برق کوچه تصادف کرد و باعث تک فاز شدن برق محله شد و همین امر سبب شد که بیشتر وسایل برقی محل دچار آسیب دیدگی شدید بشن .

مخصوصا خونه بابابزرگ عیسی که چیزی نزدیک به ۲ میلیو ن تومان خسارت دید.اما تا این لحظه که بابائی خبر داره آسیب جدی به خونه وارد نشده.

ما که گذاشتیم پای برکت وجودی آقا عیسی شما هم با این چشم ببینید.

دردهای شیرین

   مامانی  دیروز رفته بود  آزمایشگاه برای سری آزمایشات سندروم دان تا از وضعیت سلامت عیسی  مطمئن تر بشیم و خانم دکتر بتونه همه چیز را خوب چک کنه .
ما مانی میگه هر وقت می خوام یک کار اینجوری انجام بده که به عیسی مربوط میشه دلشوره عجیبی میگیره .براش دعا کن عیسی جان.چند روزی هست که دردهای زیادی رو داره تحمل می کنه اما میگه همه اینها رو که نشونه رشد تو هست خیلی شیرین می دونه.

خدایا چه صبری به مادر ها دادی. این عجیب ترین دردهای عالم رو که نه تنها از اونها اذیت نمخی شن بلکه باعث بیشتر شدن محبتشون به فرزندشون هم میشه .

دیشب بابائی دیر رسید خونه و وقتی رسید دید که مامانی یکی از عروسکهای سیسمونی عیسی رو بیرون آورده و داره تمرین عیسی داری میکنه .

دایی عیسی هم اومد با اون بازی کرد . جاتون خالی بود ببینین مامانی عیسی چه حرسی می خورد از بالا انداختن اون . می گفت یعنی وقتی به دنیا بیاد باهاش این جوری بازی می کنید. 

امان از این فروشنده ها

   دیروز مامانی و بابائی رفتن که تخت و کمدم رو سفارش بدن .کلی برام کلاس گذاشتن رفتن نی نی سالن روبروی پارک ساعی و یه سرویس سبز خوشگل رو برام سفارش دادن .پرده اتاقم رو هم سر طرح تخت و کمدم انتخاب کردن و سفارش دوختش رو دادن .

به نظرم میاد که برام خیلی اهمیت قائلند که این طوری برام وقت و هزینه میذارن .حالا بذار به دنیا بیام همچین براشون می خندم تا خستگی شون در بیاد . اما اینها چه ربطی داره به موضوع یادداشت .

جریان اینه که  دیروز که مامانی و بابائی وارد نی نی سالن می شن می بینن یه مجموعه کالسکه شبیه همونی که از خانه کودک خریده بودند با قیمتی به اندازه ۷۰ هزار تومان کمتر به فروش می رسه . اونا هم که شاکی شده بودن بعد از تموم شدن کارشون رفتن به همون مغازه و از این تفاوت قیمت به فروشنده اونجا شکایت کردند . بعد از اینکه صاحب مغازه اومد و با اون هم راجع به این مسئله صحبت کردن اون آقا گفت که با مرکز توزیع هماهنگ می کنه و قرار شد امروز خبر بده . امروز هم گفته که بیان مابه التفاوت کالا رو بگیرن.

بله اینم ماجرای دیروز و امروز شما نظرتون چیه؟

از اینجا رو بعدا نوشتم : ما موفق شدیم تفاوت قیمتی رو که ازمون گرفتن پس بگیریم خلاصه کالاسکه ۲۸۵۰۰۰ تومان برامون آب خورد. 

چه خبر از سیسمونی

سلام مامانی و بابائی های عزیز و بقیه دوستهای با محبت

آخر هفته پیش بابائی و مامانی رفتن قسمتی از وسایل منو خریدن .بابائی میخواد عکسهای اونارو برام بذاره رو سایت اما هنوز آماده نشده .

جمعه که خانواده مامانی اومده بودن منزلمون همه از وسایلام خوششون اومد و از مامان جونم (مادر مامان ) تشکر کردن.

می دونید مامانی یه روروک برام خریده که شبیه ماشینه .فرمون داره  دنده داره بوق داره که وقتی فشارش میدی آهنگ میزنه .جاتون خالی خیلی خوش میگذره  وقتی سوارش میشی.

روروک 1

تازه باز میشیه و تبدیل به ننو میشه .

روروک 2

خلاصه که لوازم های من تا چند وقت دیگه آماده میشه و ....

عیسی به چه معناست؟

معرب از عبری «یشوع») 1- به معنی نجات دهنده؛ 2- (اَعلام) [حدود 6 پیش از میلاد-30 میلادی] عیسی(ع) فرزند حضرت مریم ملقب به مسیح و از پیغمبران اولوالعزم، پیامبر یهودی نژاد، که دین مسیحیت به او منسوب است. بنابر انجیلها، او در بیت لحم زاده شد، در ناصره بزرگ شد، شاگردانی گرد آورد (12 حواری)، در جلیل به تعلیم مردم پرداخت، به اورشلیم (بیت المقدس) رفت و در آنجا صرافان را از معبد بیرون کرد و باز به موعظه پرداخت. با مخالفت بزرگان یهود و اشراف روبرو شد. بر اثر خیانت یکی از شاگردانش [یهودای اسخریوطی] دستگیر شد و او را پس از محاکمه به صلیب کشیدند.
- فراوانی نامگزاری: (119476) نفر در ایران تا کنون

چرا عیسی؟

خوب قرار بود که بگم چرا مامانی تصمیم گرفت که اسمم رو عیسی بذاره ؟

وقتیکه تو ماه شهریور مامانی و بابائی به سفر عمره رفته بودن  اونجا از خدا می خواهند که فرزندی صالح و سالم به اونها عنایت کند و همون موقع مامانی تفال به قرآن می زنه و بشارت می گیرد به فرزندی پسر و این بود تا حدود ۴ ماه بعد که مامانی شک می کنه که من اومدم پیشش و بار دیگه ای به قرآن تفال میزنه و آیات زیر می آید.

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا ﴿16﴾

 فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿17﴾

  قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا ﴿18﴾
   قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا ﴿19﴾
  قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا ﴿20﴾
قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا ﴿21﴾
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا ﴿22﴾

  فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا ﴿23﴾
  فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ﴿24﴾
  وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿25﴾
فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا ﴿26﴾
  فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا ﴿27﴾
  یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ﴿28﴾

فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ﴿29﴾

 قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿30﴾
وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿31﴾
  وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿32﴾
  وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿33﴾

و در این کتاب از مریم یاد کن آنگاه که از کسان خود در مکانى شرقى به کنارى شتافت (16)
  
و در برابر آنان پرده‏اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به [شکل] بشرى خوش‏اندام بر او نمایان شد (17)

[مریم] گفت اگر پرهیزگارى من از تو به خداى رحمان پناه مى‏برم (18)
گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اینکه به تو پسرى پاکیزه ببخشم (19)
گفت چگونه مرا پسرى باشد با آنکه دست بشرى به من نرسیده و بدکار نبوده‏ام (20)
گفت [فرمان] چنین است پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است و تا او را نشانه‏اى براى مردم و رحمتى از جانب خویش قرار دهیم و [این] دستورى قطعى بود (21)  
پس [مریم] به او [=عیسى] آبستن شد و با او به مکان دورافتاده‏اى پناه جست (22)
تا درد زایمان او را به سوى تنه درخت‏خرمایى کشانید گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش‏شده بودم (23)
پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است (24)
و تنه درخت‏خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى‏ریزد (25)
و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (26)
پس [مریم] در حالى که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى (27)
اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود (28)
[مریم] به سوى [عیسى] اشاره کرد گفتند چگونه با کسى که در گهواره [و] کودک است‏سخن بگوییم (29)
[کودک] گفت منم بنده خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است (30)
و هر جا که باشم مرا با برکت‏ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است (31)
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است (32)
و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم (33)

إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿45﴾
وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿46﴾

[یاد کن] هنگامى [را] که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را به کلمه‏اى از جانب خود که نامش مسیح عیسى‏بن‏مریم است مژده مى‏دهد در حالى که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است (45)

و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى] با مردم سخن مى‏گوید و از شایستگان است (46)

خبر خبر: == من پسر هستم ==

سلام به همه بابا ها و مامان های مهربونی که از این سایت دیدن می کنن

راستش بابائی و مامانی امروز رفتن سونو و متوجه شدن که من پسرم .

هر دوشون خیلی ذوق کرده بودن همش برای سلامتی من دعا می کردن شما هم برای من دعا کنید. و اما شما در اینجا می تونید چهره بنده رو مشاهده کنید ( البته از حالا به بعد می تونید من رو عیسی صدا کنید که البته تو پست بعدی علت این رو هم توضیح میدم ).

تصویر عیسی در ۱۵ هفته و ۳ روزگی

تصویر عیسی  در 9 آپریل 2008

البته تاریخ بالای عکس برای فرداست اونم فکر کنم به خاطر اشکال دستگاه بوده البته یه دلیلشم شاید این باشه که فردا تولد بابائی و اینم به خاطر همون اینطوری شده.

 

آخرین خبر از وضعیت عیسی

وضعیت عیسی  در 9 آپریل 2008  

 

تقدیر از مامانی

پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟

مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی دانم عزیزم، نمی دانم.

پسرک نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟

پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید، این بود: همه زنها گریه می کنند، بی هیچ دلیلی!

پسرک بزرگ شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود.

یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند، از خدا پرسید: خدایا، چرا زنها این همه گریه می کنند؟

خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام،

به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند،

به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند،

به دستهایش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.

به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.

به او قلبی داده ام تا همسرش رادوست بدارد، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد.

و به او اشکی داده ام تا هر هنگام که خواست، فرو بریزد. این اشک را منحصراً برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشته باشد، بتواند از آن استفاده کند.

زیبایی یک زن در لباسش، موها یا اندامش نیست. زیبایی زن را  باید در چشمانش جست و جو کرد زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست.

شیطنت

بابائی می بینم که خیلی داری مامان رو اذیت می کنی .

مگه قول ندادی که بچه خوبی باشی و این همه شیطنت نکنی . دیشب که مامان خیلی عصبی کرده بودی . بنده خدا هم نگران اینه که نکنه برات اتفاقی افتاده باشه هم باید درد رو تحمل کنه . شما هم که هر روز بزرگتر میشی و ما رو به توجه بیشتر به خودت مشغول می کنی .

ان شاء الله که سلامت باشی.

 

مرکز توجه

سلام بابائی

خوبی سلامتی

مثل همه این ایام مرکز همه توجهات خودتی و بحث این ایم هم تهیه سیسمونی شما هست . مامان امروز رفت نینی سالن و برای تو سرویس خواب و بقیه لوازمت رو قیمت گرفت .

خیلی از تخت و کمد و بقیه وسایلش تعریف کرد . می گفت که از رنگ خوراکی تو ساخت تخت و کمد استفاده کردن که اگر خدای ناکرده جنابعالی هوس کردی تکه ای از تخت یا کمدتون رو نوش جان کنین براتون خطری نداشته باشه.

مسئول فروش گفته که تا قبل از پایان ماه خرید کنید و گرنه قیمتها ده درصد گرون میشه . و ما همچنان منتظر تعیین پسریت و یا دختریت جنابعالی هستیم تا تصمیم بگیریم چی برات بخریم .

قرار روز ۴ شنبه مامانی بره سونو تا اگر خدا بخواهد این امر روشن بشه .

من که همش از خدا سلامتیت رو می خوام .راستی امشب دختر عمو  می خواد بره سفر عمره . بابائی ازش خواست که برای سلامتی تو دعا کنه . ان شاء الله با شمای عزیز بریم این سفر مقدس رو . دعا کن بابائی تا بتونیم پول جور کنیم و ثبت نام کنیم .