شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

دختر و پسر نداره


کی میگه بین دو تا نی ، یکیشون شکر نداره
نه عزیزم برا بابا دختر و پسر نداره


دخترا سیب گلابند ، مثل برفند ، مثل آبند
برف جاده گل و خاکه ، آب چشمه اما پاکه


دخترا شاخه نباتند ، چشمه ی آب حیاتند


اجر حافظ که میگن شمس حقه ، شاخه نباته
چشمه ی آب حیات تو کوچه نیست ، تو ظلماته


ظلمات طرح یه پرده ست
مثل پرچین ، مثل نرده ست


آب که بی پرده میشه ، دریای شوره
آب روشن توی چشمه ست ، توی یک تنگ بلوره

یه روزی یکی میاد که مرکبش اسب سپیده
رو لباش سرخی شرمه ، تو چشاش برق امیده


زین اسبش نقره کوبه
چکمه هاش رنگ غروبه


ساده و سبک عنونه ، سر گرونه
عاشق دختر شاه پریونه


عاشق دختر شاه پریون که توی سیبه
مثل دریا بیقراره ، مثل صحرا بی نصیبه


جماعت یه دل دارم ، قصر طلا خونه ی شهرش
صدتا باغ توی ده مهر و وفا ، نیمه ی مهرش


جماعت یه سیب می خوام ، جهیزیه ش زلف کمندش
مکنتش دامن پاکش ، ثروتش بخت بلندش


سیب گندیده نمی خوام ، ده نمی خوام ، صد نمی خوام
جماعت یکدونه می خوام ، اما سیب بد نمی خوام

اظهار وجود

این روزا کم کم دارم به این نتیجه میرسم که مامانی داره تپل مپل میشه... خوب خوبه ... می بینم که داری خودی نشون میدی و اعلام وجود می کنی البته از قبل علائمی از خودت نشون می دادی اما حالا دیگه راحتتر میشه وجودتو به چشم دید. قربونت بره بابا . مامان دیشب می گفت که خیلی از دست ما شاکی هستی و خسته شدی از این همه کاری  که سرت ریختیم می بخشی دیگه مجبور بودیم زودتر کارهای خونه رو ردیف کنیم تا اومدن شما با آمادگی انجام بشمه .

نهایت مقاومت

شاید بتوانید با کودک بالغی مخالفت کنید، اما چگونه می توانید با کودکی خردسال که بازوان کوچکش را به سوی شما دراز کرده تا او را بغل کنید، مخالفت نمایید؟
ماریا فون تراپ، نویسنده اتریشی(1905-1987)

نظر سنجی

به راستی کیست که از تکان خوردن گهواره بیش تر لذت می برد، من یا کودک؟
نانسی تایر،‌ نویسنده آمریکایی(۱۹۴۳).

نظر شما در این مورد چیه؟

سلام بابایی

عزیزم سلام دم صبح خواب تو دیدم حدود ۲ سالگیت

داشتیم با مامان تو راه می رفتیم که شروع کردین به گریه کردن و بعد اسم گردنیتو که تو خونه جا گذاشته بودیم صدا کردی. ما هم به هوشت افتخار کردیم

همیون موقع ساعت زنگ زدو بیدار شدیم تو خواب که پسر بودی

منتظرت هستیم .

راستی بابائی دیروز اثاث آوردیم و داریم برای آماده کردن اتاقت تلاش می کنیم.

 

داستان پروانه و ارتباط با من و منتظر

مردی  پیله ای  پیدا کرد که درونش پروانه کوچکی در حال رشد و نمو بود. روزی پیله شکاف برداشت و سوراخ کوچکی در آن

 پدید آمد. مرد با اشتیاق فراوان ساعت ها نشست و به تقلا و تلاش ناموفق پروانه چشم دوخت که با تمام نیرو می کوشید از سوراخ بیرون بیاید، ولی نمی توانست. بعد، مرد احساس کرد که پروانه از شکافتن پیله  نا امید شده و دست از تلاش کشیده، انگار حس کرده که قادر به گشودن سوراخ نیست. مرد دلش به حال پروانه سوخت و تصمیم گرفت کمکش کند. به همین خاطر رفت قیچی  آورد و سوراخ پیله را با قیچی شکافت. بعد پروانه به راحتی توانست از سوراخ بیرون بیاید. اما در این هنگام مرد شاهد صحنه ای عجیب شد. بدن پروانه ورم کرده و برآماسیده بود و بال هایش هم جمع شده و چروک خورده می نمود. مرد شگفت زده پروانه را تماشا می کرد و هر لحظه انتظار داشت که بال های او بزرگ و باز شوند و بتوانند  وزن بدن پروانه را  برای پرگشودن و پرواز تحمل کنند. اما اتفاق قابل توجهی نیفتاد، و پس از آن پروانه مجبور شد تمام عمرش را در حال خزیدن، با بدنی ورم کرده و بال هایی خشکیده بگذراند، و هرگز قادر نشد  پرواز کند.

چیزی که آن مرد عجول و کم حوصله با همه دلسوزی و مهربانی اش نتوانست درک کند این بود که فشار تنگنای پیله و تقلای پروانه برای خارج شدن از آن سوراخ کوچک، راهی است که طبیعت در برابر او قرار داده تا  نیروهای نهفته در بدن متورمش را به سوی بال هایش روان گرداند و به این ترتیب هم بدنش را جمع و اندامش را مناسب پرواز گرداند و هم بال هایش را قوی و توانا برای پریدن  هنگام خروج از پیله  سازد.

 

 گاهی اوقات آدمی نیاز  به تقلا ها و تکاپو های دشوار، در گیر کننده، و به ظاهر بی نتیجه و نومید کننده، اما در باطن سازنده و پردازنده دارد. اگر این تقلا ها نباشد و حرکت در راه های پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب دشوار و نفس بر نباشد، و اگر همه راه های گشوده در برابر آدمی هموار و بی مانع و بی بن بست باشد، آن وقت آدمی پاهایی ورزیده نخواهد داشت تا رهروی پیگیر و پوینده باشد، و با ل های روحش فلج و ناتوان خواهد ماند و نخواهد توانست پرواز کند.

اما ارتباط این داستان با من و منتظر اینه که خبر وجود منتظر در شرایطی به باباش رسید که در سخت ترین لحظات زندگیش بود و با تحمل اون شرایط باید آماده می شد تا برای حضور این موجود نازنین آماده باشه.

به نام یکتا هستی بخش

آغاز

در ابتدای شروع این دست نوشته ها به نام خدا به روح پر فتوح حضرت رسول اکرم (ص) درود می فرستن و از منجی عالم بشریت درخواست یاری می نمایم.

تصمیم دارم در این صفحه یادداشتهای در مورد پاره تنم و نعمتی که خدا داره برام محیاش می کنه  بنویسم .امیدوارم که خدا این قدرت را در من ایجاد کند تا بتونم حرفایی که به ذهنم می رسه تو این پستها ارسال کنم.

در پست های بعدی بیشتر توضیح می دم.