رسیدم خونه تو بغل مامانی خواب بودی در حالیکه کاسه سوپت دست نخورده تو سینی کنار مامانی بود .
مامانی گفت این دومین بار بوده که برات سوپ را گرم کرده و نخوردی
از خواب بودنت استفاده کردم و رفتم بخوابم چشمام تازه گرم شده بود که تو بیدار شدی
مامانی بازم برات سوپ گرم کرد اما نخوردی .
به هر زحمتی بود تا ۴.۵ خوابت کردم و تا ۶ خوابیدیم .
عصر کمی مویز با یک عدد بیسگویت جمانه میل نمودی .
سوپ را هم با کلک روی کابینت گذاشتن بازی با پارچ آب میل نمودی .
ساعت ۹ یه چرت نیم ساعته زدی بیدار شدی یک کمی بد قلقی کردی اما زود حالت آمد سر جاش .
یک کمی تو خونه راه رفتیم یک کمی با واکرت راه رفتی . با هم با حلقه هوشت بازی کردیم . خودت سراغش نمیری اما وقتی من بهمش می ریزم تو حلقه ها را میزاری سر جاش سریع هم میری سراغه حلقه آخر و میخوای زود اون را بزاری سر جاش .
ساعت حدود ۱۲ خوابیدی و شکر خدا خوب خوابیدی
هیشه عاشقتم
عاشقتم همیشه