پسر نازنینم ورودت به نهمین ماه زندگیت مبارک .
پاره تنم امیدوارم ماه ها و سال هایی سرشار از سلامتی و شادی پیش رو داشته باشی .
الان برای آمدن پیشت عجله دارم .
به زودی میام با یه عالمه عکس و نوشته .
از اونجایی که طبق معمول همیشه موقع تولد یلداجون در حال شیر خوردن بود بعد از این که شیر خوردنش تمام شد ما رفتیم پیشش و اونجا عکس گرفتیم .
موقعی که حاضر شده بودیم بیاییم خونه یلدا خیلی سرحال بود .
ما هم حوس کردیم کنار هم دیگه از شما عکس بندازیم . و تا یه لحظه ازت غافل شدیم با این حالت رفتی طرفه یلدا !!!!!!!!!!!!
یعنی می خواهی چیکار کنی ؟
قبل از برگزاری مراسم تولد ما می خواستیم بریم عیادت پدربزرگ که بیمارستان خوابیده .
مامانی پیشنهاد داد که کیک و وسایل را ببریم و تو پارک تولد بگیریم . ما هم استقبال کردیم .
اما بابایی بیمارستان موند و این شد که ما هم از پارک رفتن منصرف شدیم .
اینم عکسات وقتی آماده شدیم بریم بیمارستان .
سلام،
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://fa.chonoo.com
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارندهای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار میدهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده میکنید، ممنون.
موفق باشی...
وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.