شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

گزارش هفتگی (۳۰-۲۵ آذرماه)

اول بگم که مامانم تصمیم گرفته هر هفته بیاد و گزارش کارهایی که من تو هفته کردم را براتون بگه.

دوشنبه با مامانم رفتیم خونه مامانی شب هم که مامانم و بابام میخواستند بیاند خونه من خوابیدم و اونا هم بخاطر اینکه من بد خواب نشم منصرف شدند بابام رفت خونه و مامانم همونجا موند .

سه شنبه صبح زود مامانیم رفت برام وقت سونوگرافی گرفت و برگشت ساعت 10.5 من و مامانم و مامانیم با هم رفتیم سونوگرافی . مامانم که من را رو تخت خوابوند آقای دکتر گفت : سلام  توپولو بعدش به مامانم گفت الانه که بزنه زیر گریه خلاصه از اول تا آخرش منتظر بود که من گریه کنم اما من حسابی خوش اخلاق بودم تازه وقتی منتظر جواب بودیم کلی قهقهه زدمو توجه همه را به خودم جلب کردم .

اینم بگم که دکتر گفت من سالم هستم و هیچ مشکلی ندارم.

در راه برگشت هم مامانی من را برد یه مغازه لباس بچه و برام یه  سرهمی لی با یه پاپوش عیدی خرید آخه مامانی من از سادات هستش و میگفت چون فردا عیدغدیر است دوست داره به من عیدی بده که انصافا هم عیدی مفصلی بود دستش درد نکنه و خدا بهش سلامتی بده. 

وسطای راه مامانم و مامانی از هم جدا شدند آخه مامانی خرید داشت مامانمم هم سوار ماشین شد که بیاد خونه اما من که حسابی گشنم شده بود دستم را گذاشتم رو گوشمو تا خونه جیغ کشیدم رسیدیم خونه مامانم مجبور شد قبل از اینکه لباس هاش را دربیاره بشینه به من شیر بده .

بعد از ظهر هم به اتفاق مامانم و مامانی در جشن غدیر که در منزل همسایه برقرار بود شرکت کردم.  

 

باباییم هم شب رسید تهران و آمد خونمون من را ببینه اما انقدر خسته بود که نشسته خوابش برد

روز چهارشنبه هم که روز عید بود رفتیم منزل مامانی . دایی احسان و زندایی هم آنجا بودند و کلی با من بازی کردند . 

پنج شنبه خونه ماندیم و من طبق معمول تا ظهر خواب بودم و بعدش هم مامانم من را برد حمام حسابی بازی کردم .و بعدش هم دوباره خوابیدم.   

جمعه صبح ساعت 9 من خواب بودم که تلفن زنگ خورد مامانی به مامانم گفت بیایید خونمون کله پاچه بخورید و مامانم وبابام هم منو آماده کردند وسه نفری رفتیم آنجا و تا شب انجا بودیم مامانمم ا فرصت استفاده کرد و بیشتر وقتش را نشسته بود بافتنی میبافت آخه داره برای من یه سرهمی خوشگل میبافه که یه عالمه رنگ توش داره من که از رنگاش خیلی خوشم میاد و هر وقت نگاش میکنم گل از گلم میشکفه .

خدا کنه زودتر تموم شه تا بتونم تنم کنم و عکسم را براتون بزارم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد