شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

۸۸/۸/۲۳

صبح بعد از خوردن شیر از اونجایی که خیلی خسته بودی خوابیدی و من بعد از بوسیدنت از کنارت بلند شدم و بعد هم که طبق معمول از خونه بیرون اومدم . 

ساعت ۱۰ که تماس گرفتم خونه مامانی داشت بهت صبحانه میداد و تو هم شروع به جیغ کشیدن و گریه کردن کردی به مامانی میگفتی گوشی را بزار و با تلفن صحبت نکن . 

ساعت ۲ اومدم خونه یک کمی از ناهارت مونده بود که دیگه با دیدن من فقط دلت میخواست شیر بخوری . 

از ساعت ۳.۵ تا ۵ هم خوابیدیم .  

عصرونه هم موز و نارنگی خوردی برات سیب زمینی سرخ کرده هم درست کردم و گذاشتم که خودت بخوری تو هم طبق معمول همش را ریختی رو زمین بعد از روی زمین بر میداشتی و میخوردی . 

ساعت ۶.۵ هم به اتفاق بابایی رفتیم پیش متخصص ارتوپد و پات را معاینه کرد و گفت به نظر نمیاد مشگلی باشه اما یه آمپول داد که بزنی و گفت اگه تا ۱ ماهه دیگه راه نیفتادی باید دوباره ببریمت .  

تو مطب یه آقایی برات آب میوه خرید و شما برای اولین بار آب میوه را با نی خوردی خودت میمکیدی . البته یک سومش را که خوردی بقیش را دادی به من . هی نی را میزاشتی تو دهنم و وقتی من آب میوه میخوردم قش قش میخندیدی . 

کلا تازگی ها هر چیزی که خودت دوست داشته باشی به بقیه تعارف میکنی و بیشتر از همه به مامانت . 

موقع غذا خوردن که دیگه نگو حتما باید یه چیزی بدم دستت هی بزاری دهن من و منم یه قاشق بهت غذا بدم . 

دیشب هم شما سوپت را میخوردی و به من هم خلال سیب زمینی میدادی گاهی خودت هم میخوردی . یه تیکه هم کتلت خوردی . 

آخر شب هم دایی و زندایی و یلدا اومدن و تو یلدا دو تایی دنبال هم راه افتادید و از این طرف به اون طرف میرفتید . بعد هم بردیمت تو دستشویی و با کلک آب بازی بابایی موهات را کوتاه کرد .  

بعدش هم بردمت حمام و بعد از یک ربع آب بازی به زور با گریه آوردمت بیرون . 

شب هم ساعت تقریبا ۱۲.۵ بعد از شنیدن آیت الکرسی و چهار قل و لالایی خوابیدی .  

دوستت دارم نازنینم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد