سلام و صد سلام
تصمیم گرفتم از امروز تریبون اینجا را که از اول هم دست خودم بود و فقط احساسات خودم را در غالب عکس و گفته از زبون عیسی مینوشتم خودم دست بگیرم .
کمتر عکس بزارم بنا به دلایلی و بیشتر بنویسم حتی شاید هر روز نمیدونم شدنی باشه یا نه !!!!!!!!!!!!
انشاالله عیسی که بزرگتر شد و میتونست خودش مطلب بزاره تریبون را واگذار میکنم به خودش
پسر گلم روزها به سرعت باد میگذرند و تو بزرگ و بزرگ تر میشی تا به امید خدا یه روز مرد بزرگی بشی
گرچه این روزها روزهای سختی بر من و تو و همه اونایی که دوستت دارند گذشت (تو پست بعدی دلیلش را مینویسم ) اما هر چه بود گذشت .
زندگی پراز شیرینی ها و تلخی ها راحتی ها و سختی ها که من امیدوارم به بهترین شکل ممکن همش را از سر بگذرونی .
مثل هر مادر دیگه ار حاضرم هر رنجی را به جون بخرم تا توشاد باشی و سلامت .
و امروز پایان ۱۴ ماهگی تو و ورودت به ماه پانزدهم زندگیته
امیدوارم لحظه ها ساعتها روزها و ماه های پیش روت سرشار از سلامتی و شادی باشه
پاینده باشی همه وجودم نور چشمم امید قلب شکسته ام عیسی نازنینم .
دوستت دارم .
ورود به ۱۵ ماهگی عیسی گل مبارک باشه
دلشاد باشید