شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

۸۸/۸/۲۴

طبق معمول همیشه صبح از تو جدا شدم تا راهی اداره شوم . 

ساعت ۱۰ که تماس گرفتم مامانی گفت صبحانه ات را خوب نمیخوری و بنای ناسازگاری گذاشتی . اما بعدا گفت که ناهارت را خوب خوردی . 

کمی زودتر از اداره آمدم بیرون و رفتم بازار برات یه پیراهن و یک کلاه خریدم  . یه لیوان نی دار و یه بسته هم کورن فلکس خریدم که عصر با بیسگوئیت بهت  دادم خوردی البته خشکش را چون صدا میداد بیشتر دوست داشتی . 

ساعت ۷ هم خانم بابائی آمپولت را زد و یک کمی گریه کردی بعد ساکت شدی . 

ساعت ۸ با هم رفتیم حمام .  

بعد هم شامت را که سوپ روز قبل بود گرم کردم خیلی میلی به خوردن نشون نمی دادی و به زور میخوردی چند وقته غذایی که به اصطلاح مونده باشه را نمی خوری . 

مامانی میگفت سیره که نمیخوره اما من برات ماکارانی درست کردم و تو هم با اشتهای کامل خوردی . 

دیگه یاد گرفتم تا غذات را نمی خوری برات ماکارانی درست میکنم . خدا را شکر که این یه قلم را خوب میخوری . 

شب هم ساعت ۱۲ پوشکت کردم و رفتیم بخوابیم که خراب کاری کردی و خلاصه دوباره شستمت و پوشکت کردم بار آخر چون حسابی گیج خواب بودی خیلی بهونه گرفتی . اما در عوض زود خوابت برد . 

لالایی چشمات بسته میشه   کی از لالایی گفتن خسته میشه  

 

اینم یه جورایی یه پی نوشته خوندم خوشم اومد گفتم بزارم برات تا بعدها تو هم بخونی  

گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)

گفتم: هیچکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: وما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)

گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/???)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الآصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/??)

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/??)

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/???)

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
(ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?)

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/??)

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/???)

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/???)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة واصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/??-??)

نظرات 2 + ارسال نظر
شوخی شوخی دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 09:35 http://dibafilm.ir

بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند
و گنجشکها جدی جدی می میرند
آدمها شوخی شوخی زخم می زنند
و قلبها جدی جدی می شکنند
آدمها شوخی شوخی لبخند می زنند
و دلها جدی جدی عاشق می شوند

مریم مامان صدرا سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 02:44 http://www.babynaz2010.blogfa.com

سوال و جوابه بنده با خدا رو که خوندم خیلی کیف کردم.
راستی کوچولوی نازی دارین. خدا نگهش داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد