شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

گزارش با دست و پای لرزون

سلام و صد سلام  

با تاخیر یک روزه میلاد امام رضا (ع ) را به همه دوستان تبریک میگم . 

آرزو میکنم اما رضا (ع) واسطه ای بشه تا ما هم مثل خودش راضی بشیم به رضای خدا انشاالله  

خوب مامانم در حالیکه داره من را شکنجه میده طوری که وقتی بعضی ها را میبینم دست و پام بلرزه گزارش روزهای اخیر را بهتون میده .  

لطفا به آثار شکنجه که در ظاهر بنده مشاهده میکنید توجه نفرمائید . 

اول از همه اینکه روزهای زیبای زندگی مامانم با مریضی من به پایان رسید و اشتهای من دیگه به حالت قبل بر نگشت. 

دیگه نه میوه میخورم نه آب میوه البته مامانم مرتب آب لیمو شیرین و پرتقال و نارنگی و سیب میگیره و بهم میده اما به زور و با سرنگ . 

دیگه حتی ژله هم نمیخورم . 

اگر هم میوه بده دستم خوردش میکنم و میریزم بیرون .  

 

  

 

اما همچنان عاشق نان خشک و خمیر نون خشک شده هستم . 

 

  

عاشق بازی کردن با وسایل آشپزخانه در پذیرایی و پرت کردن آنها به ابن طرف و آن طرف

 

با واکرم دیگه بدو بدو میکنم و به سمت چیزهایی که دوست دارم میرم اینجوری دیگه زانوهام کمتر درد میگیره .    

 

  

جدیدا عاشق کالسکه شدم .  

چند روز پیش مامانم از سر کار که اومد از خونه مامانی میخواست من را ببره خونه من را تو کالسکه نشوند اما تا ۱ ساعت بعدش نتونست من را بیرون بیاره و مجبور شد من را ببره پارک دیگه هوا ابری شد و مامانم بدو بدو اومد سمت خونه اما بازم موقعی که من را از کالسکه میخواست بیاره بیرون حسابی گریه کردم . 

  

مامانی یه سرویس قابلمه خریده و من کارتونش را خیلی دوست دارم میرم روش میشینم و تلویزیون میبینم و ماشین بازی میکنم .

  

و دیگه اینکه یه مدتیه مدل خوابیدنم عوض شده و دوست دارم دمر بخوابم و زانوهامم خم کنم .

 

 

یه یادداشت بزرگونه همینجوری

فاصله این بدختی تا بدختی بعد خوشبختی است  

                                                                       (چارلی چاپلین)


و رسالت من این خواهد بود
 تا دو استکان چای داغ را
 از میان دویست جنگ خونین
 به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
 با خدای خویش
 چشم در چشم هم نوش کنیم 

حسین پناهی  

نظرات 2 + ارسال نظر
لیدا مامان آرمیتا یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 10:39 http://armitanazari.blogfa.com/

قربون این خوابیدن من نمیدونم چطوری خوابشون میبره

301040 یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 13:59 http://301040.blogsky.com

از بابت برخورد قبلیم معذرت می خوام.

سلام
خواهش میکنم نیاز به عذر خواهی نبود .
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد