شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

تولدت مبارک

پسر گلم عیسی نازم تولد یک سالگیت مبارک 

 

 


یک سال از شنیدن اوین صدای گریه ات از اولین نظاره کردنت   

از اولین در آغوش کشیدنت و در این یک سال هزارن اولین را تجربه کردم اولین قهقه ات اولین تلاشت برای نشستن اولین دست زدنت اولین دندان در آوردنت ووو
چه شیرین بودن بسیاری از آنها و چه تلخ برخی دیگر  


چند روزی است که به نوشتن چند خطی برای تولد یک سالگیت می اندیشم اما چه ناتوانند کلمات برای بیان احساس یک مادر
که شاید برخی نام افراط و تند روی بر آن نهند.
روزگار با بالا و پایین بسیار بر ما گذشت و شاید روزگاری با فزار و نشیب بیشتر پیش رویمان باشد . روزگاری که تو باید در آن ثابت کنی مرد بزرگی هستی .
آرزویم این است که در مراحل رشد و تکاملت و در طی مدارج علمیت و بیشتر از آن رسیدن به تقطه والای انسایت به دست نیافتنی ترین قله ها دست پیدا کنی و به جایی برسی که باعث فخر عالم شوی .
تا همیشه خودت از اینکه هستی شاد باشی و شاکر .
پسرم بودنت برای من نعمت است و دلگرمی ، شادی است و آرامش و هزاران خیر دیگر  

اما ............(این نقطه ها را جای دیگه ای برات به تفضیل نوشتم ولی اینجا یواش نوشتم که همه نخونند) 

عیسی من .تو را تا بی کران ها از زمین تا آسمان ها دوست دارم می پرستم 

پسرک کوچک من کلمات قاصرند از بیان احساسم  

اما با اجازه خاله نغمه شعری را که به پسرش تقدیمکرده منم به تو گل قشنگ تقدیم میکنم . 

 

چشمان او چشمان من را دوست دارد

جان من است و جان من را دوست دارد

این خنده یعنی دستهای مهربانش

آغوش من دستان من را دوست دارد

این خنده یعنی درد و غم تعطیل تعطیل

چون صورت خندان من را دوست دارد

وقتی که می خندم به من می خندد انگار

حتی لب و دندان من را دوست دارد

در پاسخ این خنده های عاشقانه

صدها فرشته می شود مهمان خانه

جان من است و جان او را دوست دارم

شادابی چشمان او را دوست دارم

دنیای من در دستهای کوچک اوست

 دنیای او دستان او را دوست دارم

 با گریه هایش قلب من را می فشارد

منهم لب خندان او را دوست دارم

برگ گلم گل می چکد از خنده هایش

لبخند بی دندان او را دوست دارم

یکساله من می خرامد شادمانه

می رقصد و غم می رود از جان خانه

می نوشم از عشق تو مهر مادری را

می پرورم این میوه شهریوری را


و کلام آخر به خدا میسپارمت و برایت سال های پر از شادی و کامیابی و موفقیت آرزومندم .  

و از خدا می خوام من را آنچنان توانمند کنه تا نگذارم  کوچکترین خلعی تو زندگیت داشته باشی و کمکم کنه تا بتونم به نیکو ترین شکل ممکن پرورشت بدم

نظرات 1 + ارسال نظر
301040 پنج‌شنبه 19 شهریور 1388 ساعت 14:47 http://301040.blogsky.com

ایشالله زیر سایه ی خود شما بزرگ شن و فرد مفیدی برای جامعه و دینشون بشن.
خدا حفظشون کنه.
روز بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد