شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

شازده کوچولو

اکنون به برکت آمدن توست.که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم..

اولین عید

سلام به دوستای مهربون 

عید همتون مبارک

امیدوارم سالی سرشار از خوبی و شادی و سلامتی در پیش داشته باشید .

و اما گزارش این روزها البته از آخر به اول

 روز آخر سال صبح زود من به اتفاق مامان و بابام و مامانی و بابایی و مامان جون رفتیم بهشت زهرا و به مزار پدر بزرگ و دایی مادرم رفتیم و براشون فاتحه خوندیم . 

بعد هم به اتفاق مامان و بابا و بابایی رفتیم شاه عبد العظیم زیارت و اگر خدا قبول کنه برای همه دعا  کردیم  و بعد به خونه آمدیم . 

من تو ماشین خوابیدم و بعد کلی سرحال بودم و زمانی که مامانم مشغول درست کردن سفره هفت سین بود من با عروسک گاوی که نشانه سال بود و بابام برام عیدی گرفته بود حسابی بازی کردم .و باهاش کلی عکس گرفتم. 

  

 

 

بعد از تحویل سال هم مامانم لباس نو تنم کرد و من را سر سفره هفت سین نشاند چند تا عکس یادگاری گرفتم.

 

و بعد هم رفتیم منزل پدربابایی و شام اونجا بودیم .

خلاصه که حسابی این چند روزه به  گردش و مهمونی گذشته و من هم کلی کیف میکنم و هم کلی خسته میشم .  

 

 

و اما روزهای آخر سال 87 هم که توام با ورود من به ماه هفتم زندگیم بود با واکسن زدن شروع شد و از آن شب به بعد من حسابی بد قلق شدم و هم شبا دیرتر میخوابم و هم هر شب یکی دو مرتبه بیدار میشم و جیغ و داد راه می اندازم تا آهنگ برام نزارند آروم نمیشم .

بابا این موسیقی عجب چیز خوب و آرام بخشیه .

و این ماه جشن ماه گردم را با دو روز تاخیر گرفتند تا بابایی هم از سفر برگرده و جشن تولد پنجاه و سه سالگی بابایی را با ماه گرد من جشن بگیرند . البته بابایی خودش خبر نداشت و مامانی هم کلی تدارک دیده بود و مهمون دعوت کرده بود و بابایی حسابی غافل گیر شد .   

  

 

دیگه اتفاق جدیدی که روزهای آخرسال افتاد این بود که بابام صبح ها که میخواست بره اداره من را می برد منزل مامانی و مامانمم مشغول خونه تکونی میشد و اینطوری میخواستند به قول خودشون هم من به وضعیت بعد از اداره رفتن مامانم عادت کنم هم مامانم به کاراش برسه .البته خداییش حسابی هم همکاری کردم .  

فعلا تنها قصه مامانم اینه که من هیچ چیز به جز شیر مامانم دوست ندارم و تنها قصه من هم اینه که غیر از شیر مامانم باید چیزهای دیگه ای را هم بخورم .

من حاضرم وقتی مامانم نیست شیر را با هر وسیله دیگه ای البته به جز شیشه بخورم اما با غذای کمکی نمیتونم کنار بیام .

البته مامانم نذر کرده اگه من از غذاهایی که برام درست می کنه خوشم بیاد 14 تا شیر خشک برای شیر خوارگاه بگیره . منم دارم سعی میکنم که خوشم بیاد شما هم برام دعا کنید .

اینم چند تا عکس خوش تیپی از من که مامانم عاشقشه

ماشا الله یادتون نره 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خاله مریم سه‌شنبه 18 فروردین 1388 ساعت 10:57

سلام عزیزم
عیدت مبارک
ان شاالله سال های سال کنار مامان و بابا سر سفره هفت سین بشینی و سالم باشی چون هیچ چیز به اندازه ناراحتی تو مامان و بابا را آزار نمی ده.
می بوسمت و دلم براتون تنگ شده.
به خدا می سپارمتون

خاله رویا سه‌شنبه 18 فروردین 1388 ساعت 11:04

سلام-سال نو مبارک

در کنار خانواده محترم خوش و سلامت باشید.

مسافر کوچولو داره شبیه پدرش می شه! ان شاء... همیشه طراوت و پاکی کودکیش بمونه.

ممنون از موضوع جالب تو وبلاگ تون.

عباسعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد