سلام به خوانندگان مهربون
مامان من بابام را خیلی دوست داره ها .
میدونید چرا؟
آخه بالاخره به حرف بابام گوش کرد و منو برد خونه پدرش .
آخه پدر بابام هنوز نیومده بود دیدن من و مامانم . و مامانم بخاطر همین ناراحت بود اما بابام میگفت مهم نیست که اون نیومده ما باید بریم خونشون تا پدرم نوه اش را ببیند.
خلاصه بابام هم از اینکه مامانم مقاومت میکرد و نمیرفت ناراحت بود .
خلاصه از اون موقعی که به دنیا اومدیم هر هفته سر این مسئله تو خونمون جلسه بود .
و عاقبت مامان گفت فقط و فقط بخاطر اینکه پدرت را خوشحال کنیم با هم میریم اونجا .
و شب یلدا من را برد تا پدربزرگم من را ببیند .خانواده عمو محسن و عمع فاطمه هم آنجا بودند .
انصافا پدربزرگم از دیدن من کلی ذوق کرد . تا جایی که رفت از کمد 2 تا 500 تومانی در آورد و به من داد .
اینم عکس من وقتی که آماده شدم تا برم مهمونی
همه مادر بزرگ و پدربزرگ ها عاشق نوه هاشونن...
مامانت هم خیلی مهربون که تو رو برده پیش اونها!!